شرب زرکشیده
ادبی،ورزشی،مطالب جالب
یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 10:7 :: نويسنده : محمد
یکی از بازیگران تعریف میکند یک روز سر سریال با "حسین پناهی" بودیم. هوا هم خیلی سرد بود.از ماشین پیاده شد بدون کاپشن. گفتم: حسین این جوری اومدی از خونه بیرون؟نگفتی سرما میخوری؟! کاپشن خوشگلت کو؟ گفت: کاپشن قشنگی بود،نه؟ گفتم: آره! گفت: من هم خیلی دوستش داشتم. ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت.ولی من فقط دوستش داشتم... روحش شاد نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||
![]() |